توی راه، موقع اذان ظهر، یه امامزاده ای سر راهمون بود. رفتیم نماز بخونیم . سرمای زمستون بود و بخاریِ کم جونِ پراید و خاطره ی خوشِ یه اسپیلیت گنده واسم زنده ست که رنج سرما رو حسابی کم میکرد. داشتم نماز میخوندم که صدای گیرا و نافذ یه آقای مسنّی زو از قسمت مردونه شنیدم. "رب انی مغلوب فانتصر و انت خیر الناصرین" . رفت تا عمق وجودم ، احساس کردم همون جمله ایه که همیشه دلم میخواست به خدا بگم. من عاشق عربی ام و انواع دعاها رو توی قنوتم میخونم، ولی این یکی یه چیز دیگه ست . بعدنا سرچ کردم دیدم دعای دلتنگی های حضرت نوحه . وقتی از اینکه دیوانه و جن زده خطابش میکردن به تنگ اومده بود .

 

پی نوشت : من معتقدم هرکسی توی دعاها یه رزقی داره، رزق من توی هر برهه زمانی یه چیزی بود . یه زمانی " کم من ثناء جمیل لست اهلا له نشرته"، یه زمانی " اللهم اغفرلی الذنوب التی تهتک العصم، اللهم اغفرلی الذنوب التی تنزل النقم" و احساس میکنم رزق این روزای من همین دعاییه که توی مطلبم نوشتم . 

 

برای چالش

ادعیه منتخب جناب گوارا


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها