سر کلاس چند دیقه یک بار میزد زیر گریه . فکر میکردم به خاطر اینه که بهش تهمت تقلب کردن زدن . بهش گفتم چی شده دختر گلم؟ گفت خانوم میشه بیاید بیرون. توی همون دو سه تا جمله اولش ، خیلی سریع گفت من سرطان خون دارم . بغلش کردم. بهش روحیه دادم. اشکامو کنترل کردم . بهش لبخند زدم. ولی از اون لحظه یه چیزی تو وجودم داغون شده . هر چند دیقه یک بار میزنم زیر گریه. اخه تو با ۱۲ سال سن با اون چشای معصوم و صورت ماهت چرا باید بگی خانوم احساس میکنم قراره بمیرم. 
از فردا قراره شیمی درمانی بشه. اگه اینجا رو میخونید لطفا دعاش کنید.

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها